خواهـــش میکنم جوابـــم رو بده . . .

سلام نازنینم ، سلام مهربونم خوبی؟

کجایی نازنینم ؟ کجایی که دلم خیلی گرفته ، خیلی دلم میخواد سرم رو بذارم رو شونه های مهربونت و زار زار گریه کنم

محبوبم امروز دقیقا ۲۹ روز که از پیشم رفتی ، باورت میشه ؟؟ ۲۹روز ، به خدا برای من یه عمر گذشت ، نمیدونم شاید فاصله مکانی این حس رو به من میده ، آه ه ه که چقدر سخت گذشت

هر جا رو که نگاه میکنم تو رو میبینم

به هر چی که فکر میکنم ، فکر به توست

هر وقت ار دلتنگی چیزی میخوندم آواز غم انگیز دوری از تو بود

هر وقت بخوام حرفی بزنم ، فقط از دلتنگیام میگم

هروقت به موسیقی گوش میکنم انگار حرفای دل من که داره واسه تو میخونه

وقتی کسی از عشقش میگه ، یا سرگذشت کسی رو میشنوم یاد خودمون و عشقمون میوفتم

هر وقت تنها میشم ، وقتی تنهای تنها میشم ، تنها چیزی که دلم میخواد اینه که تو در کنارم بودی ، وقتی میبینم نیستی ، تو تنهایی اونقدر گریه میکنم تا یکم ، فقط یکم سبک بشم ، اما آروم نمیشم

وقتی همه به خونه برمیگردن و منو بااون چشمای پف کرده و غمی که تو چشمام میبینن نگرانم میشن ، دوست ندارن منو تو اون وضعیت ببینن ، به خدا قصد ناراحت کردنشون رو ندارم ، اما چه کنم که دست خودم نیست

وقتی دارم از سر کار به سمت خونه میام به اطراف نگاه نمیکنم ، خنده دار اما وقتی میبینم دو تا عاشق دستهای همدیگر رو گرفتن و با نهایت عشق به هم نگاه میکنن و با هم حرف میزنن گریه ام میگیره ، حسودی میکنم ، خنده داره نه ؟؟؟؟

شبا که میخواستم چشمام رو روی هم بذارم ، وقتی تو رو در کنارم نمیدیدم همه شبها رو با گریه خوابیدم

به خدا قسم خیلی از شبها صدات رو میشنیدم که باهام حرف میزدی ، بلند میشدم و دنبالت میگشتم اما صدایی نبود ، تو نبودی ...

وقتی دارم چیزی میخورم اونقدر با غذا بازی میکنم که مامان مدتها منو تماشا میکنه و بعد با ناراحتی میگه عزیزم غذات رو بخور این روزا زود تموم میشه

به خدا قسم نمیتونم بنویسم

هر وقت میام برات چیزی بنویسم این اشکها نمیذارن

عیب نداره بذار بیان بلکه دلم یک کم آروم بگیره

هیچ وقت کلمات نمیتونن اون جور که باید احساس رو نشون بدن ، هیچ وقت نمیتونن بگن که وسعت دلتنگی من چقدر ، این کلمات بی احساس ...

توی این دلتنگیا فقط دلم به یه چیز خوش ، اونم شنیدن صدای نازت ، صدای آرامش بخشت

وقتی مثل همیشه با اون لحن مهربون اسمم رو صدا میکنی و سلام میدی ، احساس میکنم دیگه دلتنگی وجود نداره ، احساس میکنم تمام دنیا مال منه ، اما وقتی لحظه تلخ خداحافظی میرسه تمام اون غصه ها باز برمیگرده ، بدترین لحظه ، لحظۀ خداحافظی از تو

بعضی شبها که همه خوابن اونقدر دلتنگ میشم که بلند بلند گریه میکنم ، اما برای اینکه صدای گریه هام کسی رو بیدار نکنه پتو رو میکشم روی سرم ، وای که چقدر دلم میخواد تو اون لحظه بلند صدات بزنم، و ازت خواهش کنم بیای کنارم ....

محبوبم ، نازنینم ، عشق من ، مهربونم

کجایی؟

کجایی عزیز دلم ؟

کجــــایی ؟ ؟ ؟

عزیزکــــم

کجـــــــایی ؟ ؟ ؟

صدام رو نمیشنوی ؟ ؟ ؟

دارم صدات میکنم

دارم داد میزنم

اشکام رو نمیبینی؟ ؟ ؟ ؟

عشـــق مـــن

نازنینـــــــــم

کجــــــــــــــایی ؟ ؟ ؟

به خدا دارم داد میزنم

من اینجام ببین

اینجا منتظر تو نشستم

نمیخوای بیای ؟ ؟ ؟

به خدا دیگه اشکی نمونده که از دوریت نریخته باشم

تا کی میخوای منو چشم انتظار بذاری ؟ ؟ ؟

بلند تر بگو من نمیشنوم

بسه ، بســـــــــــــــه ، به خدا دیگه بریدم

به من نگاه کن ، نگاه کن به چه روزی افتادم

کی میای ؟ ؟ ؟ ؟

زود بر میگردی پیشـــــم ؟ ؟

نکنه دیر کنی؟

خواهش میکنم

التماس میکنم زود برگرد

به خدا دیگه نمیتونم

چــــرا ؟ ؟ ؟ آخه چـــــرا جوابم رو نمیدی ؟ ؟ ؟

نکنــــــه صدام رو نمیشنوی ؟ ؟ من که دارم داد میزنم

نکنه این بغض لعنتی نمیــذاره صدام رو بشنوی ؟ ؟ ؟ آره ؟ ؟ ؟ ؟

دیگه بغض نمیکنم ، قول میدم ، حالا چی ؟ حالا صدامو میشنوی

چـــرا ؟ ؟ ؟ چـــــرا صدام بهت نمیرســه؟ ؟ ؟

فقط زود بیا

زود بیا عزیزکـــــم ، من منتظرتم

چشم انتظارم نذار

نذار یه روز برسه که بهت بگن عاشقت از غم دوریت مــرد

نذار بگن اونقدر به جاده نگاه کرد که همون جا روحش به سمتت پر کشید

چرا هرچقدر داد میزنم جوابم رو نمیدی؟ نکنه به خاطر اینه که خیلی ازم دوری؟ عزیزم تروخدا خوب گوش بده ، شاید توی این هم همۀ دنیا صدام رو پیدا کردی و بهش جواب دادی ، عیب نداره مهم نیست که صدام به گوشت نمیرسه ، فقط . . .

زود برگرد ، فقط همین ، زود برگـــرد

۲۳ روزی بود که اولین جرقه های عشقمون زده شد ، روزی که به ارادۀ خداوند من تو رو پیدا کردم ، خیلیا میگن عشق مثل آتیش که زبانه میکشه و بعد از مدتی تبدیل به خاکستر سرد میشه ، اما اون عشقی که اونها میگن عشق نیست یک هوس، عشق واقعی وقتی شروع کرد به شعله ور شدن کم کم تبدیل میشه به یک ستاره ، ستاره ای مثل خورشید که میسوزه و میسوزه و خاموشی نداره ، خورشیدی که میتاب و همه جا رو روشن میکنه مخصوصا آینده و راهی که اون دونفر قرار طی کنن

اما تو خودت خورشیدی که من به تو پیوستم ، وجود تو که گرما بخش عشقمون ، این تویی که منو ازتاریکی ها نجات دادی و آینده رو برام روشن کردی

خورشید من ، تا ابد بتاب تا روشنی بخش آینده مون باشی ،تا ابد ، تا همیشه در کنارم بمون که به وجودت و به گرمی حضورت نیاز دارم

خورشید بی غروب من ، تا همیشه ، تا ابد دوستت دارم

 

                                                                                   زود برگرد

                                                                          دوستت دارم عزیزکم

    شب اول ، شروع قصـــه عشقمــون . . .

 

سلام مهربون من ، شب قشنگت بخیر

میدونی امشب چه شبیه ؟ اون شب قشنگ رو یادت هست ؟معلومه که یادت ، مگه میشه اون شب زیبا رو فراموش کرد ؟ همون شبی که عشقمون متولد شد ، همون شب اول ، شب اول آشناییمون ، آخ که چه شبی بود ، شبی که باوجود اونهمه آرامش غوغا و هم همه عجیبی توش بود ، شبی که قلب من بعد از سالها باز شروع کرده بود به تپیدن ، خیلی تند تر از قبل میزد ، وقتی اون صدای آروم مهربونت رو میشنیدم احساس میکردم تحول عظیمی تو وجود سرد و بی روحم داره اتفاق میوفته ، یخهای قلب سردم شروع کرده بودن به آب شدن ، گرمای دلنشینی رو توش حس میکردم غافل از اینکه مسبب اون گرما تو بودی ، تو بودی که وارد قلبم شده بودی و من داشتم حیاتی دوباره رو تجربه میکردم ، خیلی حس قشنگی بود ، اولش خودمم نمیدونستم چم شده ،خوشحال بودم ، دنیا برام یه طور دیگه شده بود ، همون دنیایی که تا شب قبلش ازش متنفر بودم حالا تبدیل شده بود به دنیایی رویایی و زیبا ، منی که تا شب قبلش فقط زشتیای این دنیا رو میدیدم ، حالا طور دیگه ای به دنیا نگاه میکردم ، بر عکس همیشه از اینکه توی دنیایی پر از زیبایی و عشق پا گذاشته بودم خوشحال بودم ، منی که در گذشته معنی و مفهوم آفرینشم برام گنگ و نامفهوم بود ، تازه میفهمیدم خدا برای چی منو آفریده ، تازه میفهمیدم که منو آفریده تا عشق رو تجربه کنم ، تا حیات و زندگی سرشار از محبت و خوشبختی رو تجربه کنم ، تازه میفهمیدم که خدا منو آفریده تا توی این دنیاش که دیگه عشقها کمرنگ شده ، عشقی رو به زیبایی و عظمت خود تو تجربه کنم

مهربونم من تمام این زیبایی رو مدیون تو هستم ، زندگی دوباره ام رو مدیون قلب پر مهرت هستم ، درست که از اون شب قشنگ فقط ۵ ماه میگذره ، اما به قول خودت انگار سالهاست میشناسمت ، آره نازنینم من سالهاست میشناسمت ، سالها قبل از اینکه پا به این دنیای فانی بگذارم ، تازه داره یادم میاد که ما دو تا قبل از اینکه به این دنیا بیایم با همدیگه عهد بستیم تا ابد کنار هم و برای هم بمونیم اما نمیدونم چی شد وقتی که به اراده خداوند داشتیم از ابرها پائین میومدیم  تا زندگی جدیدی رو تو این دنیا تجربه کنیم دستامون از تو دست هم رها شد ، و من تو رو گم کردم .....

آه محبوبم توی تمام این سالها که به دنبالت گشتم ، سختیای زیادی رو تحمل کردم ، توی تمام این سالهای دوری نبود وجود نازنینت رو تو زندگیم احساس میکردم ، بی هدف بودم ، به جرات میتونم بگم که زندگی نمیکردم بلکه ادای زندگی کردن رو درمی آوردم ، چون تو تمام این سالها خورشیدم از من دور بود قلبم به مرور یخ زد ،همیشه دلم میخواست دوباره به اون دنیا برگردم بلکه پیدات کنم ، سالها گشتم و گشتم و گشتم ...

   با خودم میگفتم نکنه منو فراموش کرده ، مهربونم ، نیمه گم شده من ، بعد از اینهمه سختی ، ۵ماه پیش ، بعد از اونهمه گریه ها و التماسهایی که به خدا کردم ، خداوند سرنوشتم رو عوض کرد و نیمه گم شده ام رو سر راهم قرار داد ، همیشه هر وقت با کسی حرف میزدم  و یا به حرفهای دیگران گوش میدادم کلماتشون گرما و احساسی نداشت ، اما اون شب زیبا ، وقتی که اولین سلام رو از تو شنیدم ، تمام وجودم تکون خورد ، صدات برام آشنا بود ، همون صدایی که سالهای خیلی دور همیشه آرامش بخشم بود ، دوباره مثل موسیقی دلنشینی گوشم رو نوازش میداد ، و ما دوباره همدیگر رو پیدا کردیم

  و تو اومدی ،اومدی که بهم بگی که منو فراموش نکرده بودی ، اومدی تا با دیدن چشمای دریائیت آرامش رو به روح خسته ام هدیه بدی ، حالا که به گذشته نگاه میکنم ، به اونهمه انتظاری که برای دیدنت کشیدم ، تازه میفهمم که اون انتظار چقدر شیرین و دوست داشتنی بود ، اما چون نمیدونستم که کی میتونم نیمه گم شده ام رو پیدا کنم انتظار نه تنها برام شیرین نبود بلکه سخت و تلخ بود ، اونقدر تلخ که تلخیش داشت ذره ذره آبم میکرد ، اما دیگه مهم نیست ، مهم اینه که من الان تو رو دارم و داشتنت بزرگترین موهبت خداوند ، فرشته نازنینم ، وقتی اومدی تا برای همیشه در کنارم بمونی ، وقتی اومدی تا یکی باشیم ، وقتی که من و تو ما شدیم ، با بالهای زیبات به سرزمین زیبای عشقمون پر کشیدیم تا هیچ کس نتونه خدشه ای به عشقمون وارد کنه 

 عزیز دلم ، درست که به نظر دیگران ما دوتا از هم دوریم ، اما در واقع اینطور نیست ، من و تو همیشه در کنار همیم ، مهربونم بیا که مسبب این جشن و شادی تویی ، بیا که دلم میخواد مثل گذشته دست نوازشت رو روی سرم بکشی ،دوست دارم امشب به یاد اون شب زیبا خاطرات رو با هم مرور کنیم

تا ابد دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ....

   

                                                                   عاشق همیشگیت

                                                                           ر...تـــو

    

امروز تولد منــــه . . .

 

 سلام عشق من ، سلام هستی من

امروز روزی که من متولد شدم ، روزی که منه تنها با وجود تو شدیم " مــا "

از اون روز قشنگ سه ماه میگذره ، من سه ماه که متولد شدم ، سه ماه که خداوند در جسم بی روحم روح بزرگ و عظیمی هم چون تو دمیده ، تویی که بوی خدا میدی ، مهربونی که عطر بهشت رو با خودش داره ، فرشته ای که چهره نورانیش به قلب تاریک من نور و گرما بخشید ، وقتی که تو نبودی من یه جسم سرد بودم بدون هیچ احساس زیبایی ، من یک مرده بود تا اون روزی که ...

و من متولد شدم ، آره متولد شدم ، تولد من اون روزی نیست که پا به این هستی گذاشتم ، تولد من اون روزی نیست که از محبوبم دور شدم ، تولد من ۳ ماه پیش بود ، چه طور میشه گفت که من در این سالها بدون نیمه زندگی کردم ، چه طور میشه ادعا کرد که من در تمام این سالها بدون روح میزیستم ؟ مگه تولد هر کس اون روزی نیست که خداوند در جسم بی جان روح دمید ؟من تمام این سالها فقط یک جسم بودم ، جسمی تهی از روح و قلب ، پس تولد من روزیه که روحم به جسمم برگشت ، روزی که تو به وجودم پا گذاشتی

تو دستت رو از آسمانها به سمت زمین دارز کردی تا دستهای سردم رو بگیری ، من اونقدر زمینی شده بودم که توانایی اینو نداشتم تا پر بزنم و بیام به سمتت و آسمونی بشم ، اما تو ، تو فرشته مهربون ، وقتی دیدی که نمیتونم به سمتت بیام ، از اون بالا به زمین اومدی ، تو فرشته آسمونی من ، به خاطر من خودت رو اسیر زمین کردی ، اومدی تا با من یکی بشی ، و تمام وجود من الان پر است از روح آسمونی و بهشتی تو ،به خاطر همین که عشق ما ابدی و با مرگ از بین نمیره

 من تمام عمر مدیون توام ، و این دین به تو همیشه و همیشه خواهد بود، چون تو به خاطر من خودت رو اسیر خاک کردی ، بهشت برین و ابدی رو به خاطر من ناچیز به زمین فانی و کوچیک فروختی

مثل همه آدما تو این دنیا باید روز تولد رو جشن گرفت ،منم دلم میخواد که امشب ، تمام ستاره ها رو به این جشن دعوت کنم ، تمام عاشق هارو میزبانی کنم ، دلم میخواد تمام فرشته هارو صدا بزنم ، دلم میخواد خنده زیبای خدا رو به همراه شادی فرشته ها بشنوم ، چون میگن وقتی خدا بنده ای رو میافرینه ، تمام فرشته ها و خداوند لبخند میزنن ، دوست دارم امشب تا صبح خداوند رو به خاطر وجود نازنینت شکر کنم ، خودمم خوب میدونم هر چقدر هم که شکر گذار باشم نمیتونم حتی ذره ای از محبت خدارو قدر دانی کنم

نازنینم دوست دارم سالها در کنار هم روز یکی شدنمون رو ، روزی که من و تو "مـــا " شدیم رو جشن بگیریم ، دلم میخواهد شمعهای کیک تولدم رو با هم فوت بکنیم ، دلم میخواد امشب از خدا بخوام که ما همیشه همینطور خوشبخت بمونیم و  تو همیشه سالم و سلامت باشی و سایه ات بالای سرم باشه

دوست دارم وقتی سالهای بعد داریم این روز بزرگ رو جشن میگیریم تعداد دوستانمون زیاد بشه ، دلم میخواد توی روز جشنمون اونایی که برامون آرزوی خوشبختی میکنن اونقدر زیاد باشن که این آرزو ابدیت بپیونده

 معشوقم ، مهربونم ، هزاران قاصدک رو به سوی تو میفرستم چون هر کدومشون هزاران بوسه از من رو برات دارن ، هستی من به خاطر زندگی دوباره ازت ممنونم

همیشه دوستت دارم ، دوستت دارم ، ...

                                                                        

                                                                              فرشته من زود برگرد

                                                                                قربانت ر ... تو

 

 

  نمیدونم شاید اشتباه کردم . . .

 

سلام عزیز دلم ، سلام مهربونم خوبی ؟ بدون من بهت خوش میگذره ؟ اگر خوش بگذره واقعا حق داری چون خودم میدونم که خیلی اذیتت میکنم ، اما بدون تو اصلا به من خوش نمیگذره ، خوش نه خیلی سخت میگذره ، امروز 14روز که محبوبم از پیشم رفته ، رفته به سفری که کاری کنه دوریا خیلی زود کم و کمتر بشه ، رفته تا آینده مون رو روشن تر کنه ، ولی محبوبم این رو بدون که آینده من با وجود گلی مثل تو ، با وجود خورشیدی مثل تو گرم و پر نور ، آ ه ه ه نازنین من کجایی ؟ خیلی دلم واست تنگ شده ، از حرفم خسته نشو ، اما این دلتنگی واسه منو دل بی قرارم هیچ وقت تکراری و کهنه نمیشه ، دوری از تو ، دوری از معشوقم الان بزرگترین غم منه ، هنوزم بعد از گذشت 2 هفته اون اضطراب و نگرانی رفتنت تو وجودمه ، وای که چه روز سختی بود ، آخه به کی بگم که اشتباه کردم ، کی باورش میشه من اشتباهی به این بزرگی رو مرتکب شدم ، هر کس بشنوه خنده اش میگیره ، هم میخنده و هم به عشقم شک میکنه ، اما عزیز دلم ، مهربونم ، خودت خوب میدونی که خداحافظی برام سخت بود ، نمی تونستم ازت جدا بشم ، نمی تونستم با اون چشمای پر از اشک به چشمای نازت نگاه کنم و ازت خداحافظی کنم ، خیلی برام سخت بود که شاهد رفتنت باشم ، اگر میدیدمت ، اگر دستای مهربونت رو میگرفتم ، اگر موقع خداحافظی در آغوشت میکشیدم ، نمیتونستم ازت جدا بشم ، شاید اصلا نمیذاشتم بری ، شاید نــــه حتما نمیذاشتم بری ، درسته که عقل فرمان میداد که این سفر واسه آینده مون اما دلم به این دوری رضایت نمیداد ، خودتم خوب میدونی که من همیشه به حرفای دلم گوش میدم ، واسه همین برای یک دفعه هم شده سعی کردم عاقل تر باشم ، برای همین تصمیم گرفتم موقع خداحافظی همدیگر رو نبینیم

 

 

آ ه ه ه ه که چه اشتباهی رو مرتکب شدم ، اعتراف میکنم که اشتباه کردم ، ازت معذرت میخوام مهربونم ، ای کاش تو قبول نمیکردی ، به خدا اگر میدونستم که قرار ماهها محبوبم رو نبینم تن به چنین کاری نمیدادم ، الان خیلی پشیمونم ، اما دیگه خیلی دیره ، به خاطر این کار خیلی شرمنده دلم شدم ، مدام منو سرزنش میکنه که چرا چنین کاری کردم ، منم بهش حق میدم ، خیلی از دوریت دلتنگ شده ، مدام بهونت رو میگیره ، هر کاری میکنم نمیتونم آرومش کنم ، به حرف هیچ کس گوش نمیده ، اما حق داره ، واقعا هم حق داره ، دیگه تنها کاری که میکنم اینکه در مقابل دلتنگیاش سکوت کنم ، چون دیگه حرفی برای آروم کردنش ندارم ، چشمام به کمکم میان و با اشکایی که هر روز و هر شب در فراقت میریزن سعی میکنن آتیش دوری تو رو خاموش کنن ، اما ای کاش این چشما میدونستن داغ دوری از معشوق با اشک خاموش نمیشه ، اصلا این اشکا از داغی که تو دلم دارم نشات میگیرن ، واسه همین وقتی تند و تند رو صورتم سر میخورن و به زمین میوفتن اونقدر گرم هستن ، چون گرمای این غمو با خودشون میارن

الان دیگه پشیمونی فایده ای نداره ، سرزنش کردن اثری نداره ، فقط اومدم اینجا تا در نبودت کمی از حرفای دلم رو بزنم تا آروم تر بشم اما مثل همیشه نه تنها آروم نشدم بلکه ....

بگذریم  . . .

خدای مهربون من ، ای آفریننده عشق ، ای خالق ستاره های قشنگ ، ازت خواهش میکنم مثل همیشه به حرف این مخلوق گناهکارت گوش بدی ، خدای خوبم ازت میخوام مراقب معشوقم باشی چون فقط تویی که میتونی هر بلایی رو از سرش کم بکنی ، خدایا ازت میخوام به هردومون صبر بدی تا بتونیم این دوریا رو تحمل کنیم ، خدایا بهمون قدرت بده که روز به روز عاشق تر از روز قبل باشیم و هیچ چیز نتونه لحظه کوچیکی بین منو اون جدایی بندازه ، خدای خوبم به خاطر همه چیز ازت ممنونم

                                                      دوستت دارم مهربونم، عاشق همیشگیت

                                                                                 ر ... تو

    خبر از این بدتر نمیشد . . .

 

سلام نازنینم خوبی؟ وای که چقدردلم برات تنگ شده ، مخصوصا وقتي كه اون خبر بد رو به من دادي ، باورم نميشه كه مدتها قرار تو رو نبينم ، همه اش به دلم ميگفتم طاقت بيار فقط چند روز ديگه ، اون خيلي زود برميگرد  و تمام اين دلتنگيا توي يك چشم زدن از بين ميره اما....

اما وقتي بهم گفتي كه قرار چند ماه عزيز دلم رو نبينم اونقدر شوكه شده بودم كه نميدونستم چي بايد بگم ،توي اون لحظه فقط بغض كردم ، مثل هميشه تند تند پلك ميزدم تا اشكي از چشمام روي گونه ام نريزه ، سعي ميكردم عادي رفتار كنم ، چون ميدونستم كه اين دوري واسه توام خيلي سخته ، اما بزرگي اين خبر به حدي بود كه نتونستم ناراحتيم رو از تو پنهون كنم ....

مهربونم ميترسم ، ميترسم ايندوريا باعث بشه كه به نبودم و نديدن من عادت كني ، عادت ، عادت ، عادت ....

عادت به دلتنگي به كمرنگي عشق بين دونفر كمك ميكنه ، وقتي عادت كنن كم كم بدون اينكه احساس كنن آروم آروم از هم فاصله ميگيرن ، اما نه .... من دارم اشتباه ميكنم ، آره دارم اشتباه ميكنم ، وقتي دونفر عاشقانه همديگر رو دوست داشته باشن هيچ وقت به دوري از هم عادت نميكنن ، اين دوري نه تنها باعث نميشه كه عشقشون سرد بشه بلكه گرماي لحظه ديدار خيلي بيشتر از سرديه دورياست  ، دو تا عاشق هميشه عاشقن ، اونايي كه به اين دوريا عادت كنن و عشقشون رو از ياد ببرن فقط ادعاي عاشقي ميكنن ، در واقع اونها عاشق نيستن ، اونها يه حس لحظه اي و زود گذر نسبت به هم دارن كه اشتباها فكر ميكنن عاشق هستن ....

اتفاقا دوري عطش ديدار رو بيشتر ميكنه ، عشق روز به روز بزرگتر و قوي تر ميشه ، اگر قرار بود كه دوري از معشوق عشقها رو تو دنيا از بين ببره ديگه ليلي و مجنوني وجود نداشت ، ديگه شيرين و فرهادي نبود كه داستانهاشون و عشقشون سالهاي سال ورد زبون عشاق باشه ، دوري از معشوق با تمام تلخياش يه جورايي قشنگه و  قشنگيش هم به ديدار و وصال ، چه كلمه زيبا و دلنشيني " وصــــال "

بعضيا كه اداي فيلسوفارو در ميارن ميگن اگر عاشق و معشوق به هم برسن ديگه عشقشون جاودان نميشه ، ديگه تو تاريخ موندگار نميشه ، اشتباها فكر ميكنن كه نرسيدن عاشق و معشوق و نبود وصال از اونها و عشقشون يه اسطوره ساخته اما من مطمئنم اونها اشتباه ميكنن چون وصال دو عاشق عشق اونهارو تكميل ميكنه ، نميگم اونهايي كه  به  هم   نرسيدن عشقشون ناقص بوده اما چون وصالي نداشتن ميشه گفت يه جور نقص توشون احساس ميشه ، آدم وقتي داستان عشق دو نفر رو كه ميخونه مطمئنا دوست داره كه اون دو نفر به هم برسن و وقتي داستان به وصال نميرسه آدم يه جورايي دلش ميگيره ، پس همه دوست دارن آخر عشق به وصال ختم بشه  ، آخ ببخشبد آخر نه ،‌شروع جديدي از عشقشون

ميدوني من هيچ وقت طعم دوري از تو رو اينجوري نچشيده بودم ، نه ميشه گفت تلخ تلخ نه ميشه گفت شيرين ، ولي راستش من اين طعم رو دوست ندارم ، اميدوارم كسي هم اين دلتنگي رو حس نكنه ، چون تحملش خيلي خيلي سخته

هستي من ، مهربونم ، نميدوني كه چقدر دلم برات تنگ شده ،هر چي سعي ميكنم دلتنگيام رو به صورت كلمه در بيارم و برات چيزي بنويسم دستام با دلم يكي نميشن ، دلم اونقدر دلتنگته  كه هيچ چيز نميتونه آرومش كنه

واي خداي من الان كه تابستون گرم تو ، مهربونم رفت به سفر  و وقتي بر ميگرده كه پائيز سردت داره تموم ميشه ،خدايا ازت خواهش ميكنم بهم كمك كني تا بتونم از اين امتحان سختت سر بلند بيرون بيام

مهربونم مواظب تمام هستي من باش كه بدون اون زندگي برام محاله، هيچ وقت فراموش نكن كه دوستت دارم

                                                                        عزیز دلم زود برگرد

این روزا که شهر عشق خالی ترین شهر خداست . . .

 

     هرروز صبح كه بيدار ميشم و تورو در كنارم نميبينم غمگين ميشم ، اما وقتي ياد اين ميوفتم كه يه روز ديگه هم گذشت و روز ديدارت داره نزديك تر ميشه سعي ميكنم آروم باشم و چشم انتظارت بمونم محبوبم ، زودبرگزد كه ميخوام سرم رو بذارم رو شونه هات ، دوست دارم دستات تو دستاي سردم باشه چقدر زندگي بي تو بي معني و مفهوم ،مهربونم تو يه روح مهربوني كه به جسم سرد و بيروحم وارد شدي و زندگي دوباره به من دادي ، پس بدون زندگي بي تو برام محاله ، وقتي حرفي ميزنم كه ناراحتت ميكنه خودم رو لعنت ميكنم كه چرا عشقم رو از خودم رنجوندم ، عزيز دلم خواهش ميكنم اين بچه بازي هام رو ببخش ، خواهش ميكنم از من نرنج ، به خدا اين حرفهارو از ته دل نميزنم و دوست ندارم كه ناراحتت كنم ، ميدونم تو اونقدر بزرگي كه منو كارام رو تحمل ميكني ، به خاطر همه چيز ازت ممنونم ، ممنونم كه اجازه دادي عاشق بشم ، معشوقم خيلي دوستت دارم  . . .  تا هميشه

این روزا که شهر عشق خالی ترین شهر خداست
خنجر نامردمی حتی تو دست سایه هاست
وقتی که عاطفه رو می شه به آسونی خرید
معنی کلام عشق خالی تر از باد هواست

اما من که آخرین عاشق دنیام
ماهی مونده به خاکو اهل دریام
از همه دنیا برام یه چشمه مونده
چشمه ای به قیمت همه نفس هام

از همینه که همه عمرمو مدیون تو ام
تویی یه عزیز تر از عمر دوباره ای برام
بی نیازی به تن قلندرم تنها لباسه
اما دستام به ضریح تو دخیل التماسه

خسته و زخمی دست آدمکهای بدم
پشت پا به رسم بی بنیاد این دنیا زدم
من برای گم شدن از خود و غرق تو شدن
راه دور عشقمو پیمودم اینجا اومدم

                             اونقدر دلتنگم كه فقط خدا ميدونه ، منتظرتم مهربونم

نیمه گمشده ی مـــــن . . .

 

   تقدیم به تو که نیمه ی گمشده منی ، تو كه همه هستي مني ، تو كه همه چيز مني بهترينم ، هستي من ، تا ابد دوستت دارم

نیمهء گمشده ی من
چه کسی می تونه باشه
واسه روح تشنه ی من
همیشه دیونه باشه


کسی که هر کلامش طلوعی تازه باشه
غم و تنهایی ما به یک اندازه باشه

اون کسی که خواستن او
با همه فرق داشته باشه
هر چه که از او بخونم
شعر تکراری نباش

کسی که برای خوندن نشسته تو سینه ی من
نفس هاش هوای عشقه سکوتش صدای عشقه

اون که از نهایت عشق
منو با اسمم بخونه
منو جزئی از وجودش
یا خود خودش بدونه


اون که گم شده از آغاز
تا که من تنها بمونم
جاده ی جستجوهامو
تا قیامت بکشونم

کسی که ، همیشه عاشق
مثل من ، دیونه باشه
تو دنیا ، اگه نباشه
تو آینه ، می تونه باشه


کسی که هر کلامش طلوعی تازه باشه
غم و تنهایی ما به یک اندازه باشه

                                                            

                                                                 زودبرگردكه خيلي دلتنگتم 

 

کي اشکاتو پاک ميکنه شبا که غصه داری ؟؟؟؟

 

سلام عزیز دلم ،سلام مهربون من ، امروز درست ۷ روز که تو رفتی ولی واسه من ۷ سال گذشته وقتی کنارمی لحظات اونقدر سریع میگذرن که متوجه گذشتشون نمیشم ، اما وقتی از من دوری هر لحظه اش  به اندازه یک سال میگذره ، ۷ روز پیش در چنین روزی تو داشتی آماده میشدی برای رفتن ، و من احساس میکردم دارن عشقم رو ازم دور میکنن ، دقیقه ها تند و تند سپری میشدن تا ساعت حرکتت زود برسه ، دقیقه های لعنتی ، هر چقدر التماسشون کردم که عجله نکنن به حرفم گوش ندادن وای هیچ وقت یادم نمیره ۷ روز پیش در چنین لحظه ای من از روی ناراحتی و استرس مدام راه میرفتم ، همه متوجه نگرانی و ناراحتی من شده بودن ، قلبم تند تند میزد ، احساس خفگی داشتم ، یه جورایی گیج بودم ، آخه خودم کلی دعا کرده بودم و از خدا خواسته بودم تا کارای تو زودتر درست بشه ، همه اش به خودم میگفتم مگه خودت همینو از خدا نمیخواستی ؟ حالا چت شده ؟ چرا اینجوری میکنی؟ اما به خدا دست خودم نبود ، هر کاری میکردم نمیتونستم نگرانت نباشم ، وای مهربونم چقدر نبودنت  عذابم میده ، میدونم تو هم از دوری من ناراحتی ، اما این دوری به نفع هردومون ، برای آینده هردومون ، ناشکری نمیکنم اما بهم حق بده چون دوری از تو غذاب آورترین چیز ممکنه ، ای کاش میتونستم کاری کنم که این دوریا تورو اذیت نکنه و با خیال راحت به کارات برسی ، اما هردومون خوب میدونیم که این کار محاله و هردومون چه بخوایم و چه نخوایم از دوری همدیگه رنج میکشیم ، فقط فکر کردن به این موضوع که این دوریا تموم میشه و هر دومون به اون هدفهای قشنگی که داریم روز به روز نزدیک تر میشیم آرامش بخشمون شده، پس هردومون صبر میکنیم و صبر میکنیم و صبر

نگرانی من میدونی از چیه ؟ از اینکه نمیدونم اونجا چی کار میکنی ؟ در چه وضعیتی هستی ؟مواظب عشق من هستی یا نه ؟ استراحتت چه جوریه ؟ خورد و خوراکت چه جوریه ؟اصلا اونجا راحت هستی ؟ سردت بشه مواظب هستی سرما نخوری ؟ شبا راحت میخوابی ؟اصلا حالا که من نیستم کی شبا قصۀ  روزای وصلمون رو واست میگه تا تو خوابت ببره؟ وقتی که غصۀ دوری رو میخوری کی باهات حرف میزنه و دلداریت میده تا آروم بشی ؟ وقتی از چشمای نازت اشکی میاد کی اشکات رو پاک میکنه ؟ وقتی دلت گرفته کی به درد و دلات گوش میده ،میدونی الان دلم میخواد چیکار میکردم؟دلم میخواست میکشوندمت تو آغوشم و همون جور که دست تو موهای نازت میکشیدم این شعر رو واست میخوندم ، راستش رو بخوای هر وقت این شعر رو گوش میکنم تنها کاری که میکنم اینه که از دوریت گریه کنم

وای ی ی مهربون من کجــــــــایی ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ 

          کي اشکاتو پاک ميکنه
          شبا که غصه داري
          دست رو موهات کي ميکشه
          وقتي منو نداري

                    شونه کي
                    مرهم هق هقت ميشه دوباره
                    از کي بهونه ميگيري
                    شباي بي ستاره

                              برگ ريزوناي پاييز
                              کي چشم به رات نشسته
                              از جلو پات جمع ميکنه
                              برگاي زرد و خسته

                                        کي منتظر ميمونه
                                        حتي شباي يلدا
                                        تا خنده رو لبات بياد
                                        شب برسه به فردا

                                                  کي از سرود بارون
                                                  قصه برات ميسازه
                                                  از عاشقي ميخونه
                                                  وقتي که راه درازه

                                                            کي از ستاره بارون
                                                            چشماشو هم ميذاره
                                                            نکنه ستاره اي بياد 
                                                            ياد تو رو نياره

                                                                        نکنه ستاره اي بياد 
                                                                         ياد تــــــو رو نيـــاره

خیلی قشنگه مگه نه ؟ هر کسی واسه خودش دلی داره ، دل هر کس مثل یه آسمون میمونه ، و توی آسمون هر دلی یه ستاره هست ، بعضی از آسمون ها بزرگن و بعضیاشون کوچیک ، کوچیک و بزرگ بودنشون مهم نیست ، مهم اینه که توی این آسمونای قشنگ تنها یه ستاره جا داره ، مثل آسمون کوچیک دل من که ستاره ی بزرگ و قشنگی مثل تو رو داره ، ستاره ای که خیلی بزرگتر و پر نور تر و گرمتر از خورشید آسمون خداست ، وقتی به آسمون نگاه میکنم ، با دیدن اونهمه ستاره که خدا آفریده میشه فهمید که خدا هم چقدر عاشقه ، عاشق بنده های خوبیش مثل تو ، خدا هم تو دل آسمونش یه عالمه ستاره داره ، پس خیلی ها رو دوست داره ، ای کاش منم جزو اون ستاره هاش باشم

مهربونم ، عشق من ، خیلی دوستت دارم ،  زودبرگرد که چشم به راحت هستم

خدای مهربون مراقب عشق من باش ، خدایا به تو میسپرمش ، خدایا ازت میخوام که عشقم رو هیچ چیزی ناراحت نکنه ، خدایا نذار بهش سخت بگذره ، خدایا به خاطر همه چیز ازت ممنونم

عزیز دلم زود برگرد . . .