افسانه

 

نگاهی کرد و آغوش مرا غرق محبت کرد

و من در خواب چشمانش فرو رفتم .در آنجا صد هزار

 افسانه می دیدم و هر افسانه را صدها هزار بار می خواندم .

قلب من گواهی داد که او تنهاست . که او هم چون تو تنهاست

از این رو قلب پاکم را که تنها هستیم بود برایش هدیه آوردم و آن را با

سرود گریه آوردم ولیافسوس که تو تنهای تنها نبودی فکر می کردم تو بودی

قصه پرداز دل تنگم و چون من کولی صحرا نبودی فکر می کردم . از این رو شادمان

گشتم برایت شادمانی آرزو کردم و از سر کوی تو برگشتشم . تو گفتی برو

به ماهروی دیگری رو کن. برو به شاهروی دیگریخو کن. ولی افسوس

که ای زیبا ندانستی که من با هوریان آسمان هم خو نمی گیرم .

دلم تنها غریبان بی کسان آوارگان را دوست می دارد و هر

شب تا سحر در پای آنان اشک میریزد .تو هم گه

روزگاری بی کس و بی آشنا گشتی .

شکسته خاطره و افسرده و دل

مبتلا گشتی به  سوی

دشت ما برگرد  برایت

 باز   می خوانم

سرود آشنایی

 را و  از  دل

 می  بر م

 افسانه 

تلخ

جدایی

 را ..

....

...

..

.

.

. 

A room in my heart

My heart was once just like a home
With many rooms and open doors
And I always let love in
It would change the rooms around and then
Leave them empty

'Till one by one I locked each door
And soon forgot what love was for
But I never gave up hopin'
So I left just one door open
In case you found me

So there's a room in my heart for you
If your trust has been stolen too
If you walk softly on this worn out wooden floor
And leave behind you the hurt you've had before
There's a room in my heart for you

We'll paint the walls from blue to white
And set the mood by candlelight
Together we'll keep out the cold
And I'll still be there when we're old
If you'll let me

So there's a room in my heart for you
If your trust has been stolen too
If you walk softly on this worn out wooden floor
And leave behind you the hurt you've had before There's a room in my heart for you

تقدیم به ................. همون که میدونه همه دنیا رو به یه تار موش نمیدم

 

باز گویم غم دل را که تو دلدار منی
در غم و شادی و اَلَم یار منی
 
جز گل رویِ تواَم در دو جهان یاری نیست
چهره بگشای ز رویم که تو غمخوار منی
 
چشم بیمار تو ای می زده، بیمارم کرد
پای بگذار به چشمم که پرستار منی
 
مَحرَمی نیست که مرهم بنهَد بر دل من
جز تو ای دوست که خود مَحرَم اسرار منی

 
زاری از غمزه ی غم زایِ تو پیش که کنم؟
باکه گویم که تو سرچشمه ی آزارِ منی؟
 
بر گشا موی خم اندر خم و دست افشان باش
به خدا، یار منی، یارمنی، یار منی ، یار منی ، یار منی ، یار منی ، یار منی ، یار منی ، یار منی

 

 

                                          

                                             هرچه ميکنم به خاطر توست

                           و هرچه که دارم تو به من داده اي تمامي حرفهايت لبريز

                   از عشق است وتنها پناهگاه من آغوش توست تمام آرزوهايم و همه 

          چيز من در گذشته و آينده متعلق به توست تمام آن چيزهايي که دوستشان دارم

                                  به  تو  ختم  مي شود  زيرا  تو را دوست  می دارم

                                                    

                                                    تنها و تنها  تو را

 

                                             که  همه  کس  و  همه  چیز منی

 

 

زمزمه های دلتنگی....................

سلام خدمت همه دوستای گلم ویه سلام ویژه  هم دارم خدمت دوستای عاشقم

 

 

راستش بخواین نمیدونم چی باید بگم و چه جوری باید احساسمو بیارم رو کاغذ شما که غریبه

 نیستین آخه من از بچگی انشام ضعیف بوده و همیشه کمترین نمره رو بین بقیه درسام همین انشا

بود و باعث میشد معدلم بیاد پایین ناسلامتی داداشتون جزو شاگردای اول کلاس بود یا بقول

 امروزیها نمره الف بود . شاید هیچوقت فکرشو نمیکردم این انشای لعنتی یه روزی اینجوری

 بکارم بیاد و تو هچل بندازتم کاش اون موقعه حرف معلممو گوش کرده بودمویه خورده تمرین

 میکردم تا امروز دور از جون مثه خر تو گل نمونم اخه کسی که حرف دلشو نتونه بزنه همه نمره

هاشم بیست باشه به چه دردی میخوره ؟ شاید تو جمله هام هیچ قافیه و صنعت ادبی  و  کششی

  وجود  نداشته باشه ولی شاید یه حسن داشته باشه اونم این که از ته  دله همونطوری  هم که  

قدیمیها  گفتن  حرفی که از  دل  باشه  به  دل میشینه امیدوارم اینطور باشه به هر حال باید به

 بزرگواری خودتون ببخشید به خدا بدجور دلم گرفته که مجبورم کرد این مطلبو آپ کنم چون همون

 طور که قبلا گفتم نه انشام خوبه هم این که میخواستم اولین مطلب این وبلاگو کسی که خیلی زود

 تموم زندگیم شد و خودش خبرنداره آپ  کنه ولی اصل مشکل همینجاست الان نزدیک ده روزه که

 کوچیکترین خبری ازش ندارم نه شماره ای نه پبغامی هیچیه هیچی ........ شما بگین من چکار کنم

یکی از دوستا گفته بود صبر صبر صبر ولی به خدا صبرم لبریز شده و طاقتم طاق ایوب که

 نیستم من خیلی نگرانشم که نکنه خدای نکرده زبونم لال اتفاقی واسش افتاده باشه آخه سابقه نداشت

 که اینجور بی خبر بزارتم و بره تو این چند روز که واسم مثه چند سال بوده نمیدونین فکرم کجاها

رفته و میره ...... که نکنه هی نکنه ........ آخه آدم کسی و که دوسش داره اینجوری بیخبر

 میزارتش  تو رو خدا واسم دعا کنین قول میدم اگه برگرده با مطالب جالب جدید جبران کنم یه

خواهش دیگه هم ازتون دارم نیاز به نظراتو راهنماییتون خیلی دارم هم واسه دلداری و پیدا کردن

راه وصال هم دلگرمی به داشتن چنین دوستای خوبی که  در شرایط بد داداش کوچولوشونو تنها

نمیزارن از همتون ممنونم  یه عذرخواهی هم بهتون بدهکارم ببخشید  که سرتونو به درد آوردم

 

منتظر نظرات مفیدتون هستم

سلللللللللللللللللللللللللللام

تقدیم به عزیز دلم

این اولین مطلب فقط ماله خودته امیدوارم قسمت کوچیکی از عشقم بهت رو نشون بده

دوست دارم اولین مطلب شما آپلود کنین  خانوم گل هر چی باشه شما سلیقتون بهتره (بچه ها دلشون کوچیکتره آخه )

تقدیم به تک ستاره قلبم