.::. باورم نمیشه که داری میـــای !!!!
سلام عزیز دلم ، خوبی مهربونم ؟
از اون لحظه ای که این خبر خوب رو بهم دادی سر از پا نمیشناسم ، خیلی خیلی خوشحالم ، باورم نمیشه خدا به این زودی به حرفم گوش داد و کاری کرد که من محبوبم رو ببینم ، وای خدای من ، کی فکرش رو میکرد ما که قرار ماهها همدیگر رو نبینیم به همین زودی باز فرصتی برای با هم بودن پیدا کنیم؟خدایا شکرت ، خدایا به خاطر همه چیز ازت ممنونم ، الان داشتم عکسامون رو نگاه میکردم ، توی عکسهای قبلی که آخرین دفعه ازت گرفته بودم یه عکس خیلی جالب رو پیدا کردم ، میدونی کدوم عکس رو میگم؟یادته روز آخر که تو داشتی از پیشم میرفتی با هم رفتیم یکم قدم زدیم ؟یادته دو تایی رفتیم تو یه کوچه که درختهای قشنگی داشت ؟ وسطهای کوچه یه درختچه خیلی خوشگل بود که گلهای ریز قشنگی داده بود ، تو گل چیدی و من ازت گرفتمش و داشتم نگاش میکردم ، بعد تو دوباره گل رو از من گرفتی و منم بهت گفتم عزیز بذار ازت فیلم بگیرم ، صبح زود بود و نور خورشید خیلی ملایم تابیده بود ، و هوا هم خنک بود ، وقتی گل رو ازم گرفتی و دور شدی منم شروع کردم به فیلم گرفتن ازتو ، بعد هم دستت رو گرفتم و همون جور که دستامون تو دستای هم بود عکس گرفتم ، بعدش یواش یواش راه افتادیم تا تو دیرت نشه و به ماشین برسی ، تو تمام اون لحظه ها که به لحظه خداحافظی نزدیک میشدیم حال بدی داشتم ، هر دفعه که ازم دور میشی این حس رو دارم ، دلم میخواد یکدفعه معجزه ای بشه و تو از پیشم نری ، اما چاره ای نیست ...
دستای همدیگه رو گرفتیم و آروم آروم به سمت ترمینال اومدیم ، همه اش دلم میخواست محکم بغلت کنم ، دلم میخواست بلند بلند گریه کنم ، هر کاری میکردم تا تو اون لحظه ها با ناراحتیم تو رو ناراحت نکنم نمیشد ، یادمه بعدا بهم گفتی که چشمات اونقدر با خودشون غم داشتن که همه متوجه میشدن ، اومدیم پائین و یکم صبر کردیم تا مسافرها سوار بشن ، مدام میبوسیدمت و گریه میکردم ، جدایی واسم خیلی سخت بود ، تو سوار ماشین شدی ، بعد از مدت کوتاهی ماشین حرکت کرد ، تو بهم زنگ زدی . بهم گفتی گریه نکن عزیزم، اما دست خودم نبود ، محبوبم داشت از پیشم میرفت ، احساس میکردم دارم خفه میشم ، نمیتونستم خوب نفس بکشم ، دلم میخواست منم باهات بیام اما ...
هیچ وقت یادم نمیره ، ماشین داشت دور و دور تر میشد و من فقط با گریه رفتنش رو تماشا میکردم ، گریه هام بدتر شد، نمیتونستم جولوی اشکام رو بگیرم ، همه اش میگفتم خدایا صحیح و سالم برسه خونه وایستادم و رفتن ماشین رو نگاه کردم ، اتوبوس رفت و رفت و محبوبم را با خودش برد ، آخ که چه روزی بود ، همیشه همینطور بوده ، وقتی میای فقط دلم میخواد نگات کنم ، انگار همه دنیا رو بهم دادن ، و وقتی میری اونقدر دلتنگت میشم که دلم میخواد برم یه جا تنها باشم و زار زار گریه کنم ،اما تلخی دوری به شیرینی دیدار می ارزه ، مهربونم قرار دوباره چند روز دیگه تو بیای ، دوباره قرار دستای مهربونت رو بگیرم ، اصلا فکرش رو نمیکردم به این زودی ببینمت ، وای که چقدر دلم برات تنگ شده ، دلم میخواد محکم بغلت کنم تا باورم شه پیشم برگشتی ، دلم میخواد از تمام لحظه های با تو بودن بهترین استفاده رو بکنم ، دوست دارم مدام به چشمای نازت نگاه کنم ، دستات رو بگیرم ، دوست دارم سرم رو بذارم رو شونه هات و باهات حرف بزنم ، خوشحالم ، خیلی خوشحالم که میای ، اما مهربونم این دفعه یکم دیر تر برو ، ای کاش میشد منم باهات بیام ، آخ خدای خوبم ، اون روز قشنگ کی میرسه ؟؟؟؟ روزی که منو معشوقم واسه همیشه پیش هم بمونیم ، روزی که هیچ وقت همدیگر رو تنها نذاریم ، عزیز دلم ، بیا برای رسیدن به اون روز دعا کنیم ، دعا کنیم تا اون روز زیبا زودتر برسه
هستی من ، با تمام وجود منتظر دیدنت هستم
خواهش میکنم زود بیا ، دوستت دارم فرشته من ،هزاران بار میبوسمت مهربونم
بی صبرانه منتظرت هستم